سروده مهـــــــــر وطن

ساخت وبلاگ
فرشته ای گریان بی آنکه زمختی زمانه را از یاد برده باشم این روزها عجیب  مثل فرشته های گریان لطیف شده ام دور و برم علاوه بر شیطنت کلاغها شرم بازی گربه ها چند تایی هم بشریم هرکه باشم من نیز ادامه این همه آدمی هستم سرگردان در وسع وسیع  آسمان ستاره و کهکشان وهر غروب که می رسد از راه فکر می سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 4:17

جهان برای چه کسی؟! ناسازی های جهان مانند نزاعهای عاشقان است آشتی حتی در میانه ستیز هم وجود دارد وهمه چیزهایی که یک روز جدا شده اند باز یکدیگر را می یابند .....این سخن هولدرلین شاعر آلمانی عصر هگل است ...عصری که به تعبیری سر آغاز جنگ هایی بود که خیلی بعدتر اروپا را به آتش کشید زیر به تقسیم و تک سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 150 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 19:28

نشسته برتابلوی خیابان 16 آذر کبوتر سپید آزادی مردد و غمگین اینجا هم دانشگاه تهران است مات روزهای ابری آذر هرسال کوچه وصال خاطره ها یی از سنگ و گل و گلوله را مرورمی کند سالهای تیره بدبخت مشت بازی  شعارها پیاده روها ی گس و سنگین در پیچ و تاب گل آلودهِ جویبارها وسالهای روشن خوشبخت که کورسویی زدند کوچک و اندک وسربزیر  تنها ومکدر و مبهم مثل آرزوهایی که پرپر شدند ریختند زیر پای رهگذران ماه سرد زمستانی زیر ابر سیاهی  در آسمان نفس نفس می زد کبوترسپید اما نقشه ای برای پرواز نداشت همانجا روی تیرک 16 آذر پرو بالش ریخت تیری رها شده بود از هرکجای نشانی  موهوم تهران زمستان 1380علی ربیعی ( علی بهار)   سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

درست می گویند عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد همچنان که عشق مسیر رسیدن به وصال است نه خود وصال  اگر ساده کنیم قضیه را می شود چیزی  مثل ایام هفته که از شنبه  زحمت می کشی   که به جمعه برسی و چون رسیدی می بینی که جمعه روز بدی بود روز بی حوصله گی!......باری در مسیر رسیدن به وصال سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور! ..............یاد ایام بعد از سالها چه خوب شناختی گرد پیری فراموشمان شد تو بهتر از من مانده بودی عاشقی جوانی کوی و برزن خاطرات مثل برق و باد از کنج ذهنم عبور می کنند حالا هر کدام در راه ورسم خویش غرقیم بر خاک  مادر ایستاده بودم که تو آمدی گفتم سلام!  من علی هستم نشناختی ؟  چرا!..... غمگین به چشمانت نگاه کردم غمگین تر از من تو بودی لکنت زبان آزارت می دهد می گویم زندگی همین است قصه آرزوها و دلتنگی های آدمی تمامی ندارند..... به تعبیر کلیم : عمر! یک روز صرف بستن دل شد به این و آن  روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت اما از همه اینها که بگذریم خیلی دوست داشتم ببینمت همین که مرا به یاد هزاردستان- گل و باغ و چمن بردی کفایت است چه آسمان صافی بود چه کوچه های خلوتی چه پیرهن قشنگی پوشید سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

پدرم همیشه بعد از اذان و نماز در مسجد این بیت را زمزمه می کرد... خدایا چنان کن سرانجان کار          تو خشنود باشی و ما رستگار ........ و حالا که اینجاتب بعد از سالها کار در شرکت به پایان راه رسیده ام ازصمیم قلب همین بیت را لقلقه زبان می کنم که .... خدایا چنان کن سرانجام کار         تو خشنود باشی و ما رستگار خواستم در باره بازنشستگی خود که عنقریب آغاز می شود چیزی بنویسم..وآن را هم دوره ای از زندگی بدانم مثل مدرسه و دانشگاه و سربازی ...که بصورت متوالی طی می شود و همه ما می آییم و می رویم ....هرکسی پنج روزی نوبت اوست .... اما وقتی در خلوت خودم دارم مرور می کنم می بینم اول و آخری نه برای من ونه برای  هیچ کس نباید متصور بود مثل همه  هستی که نه آغازی ست آنرا و نه پایانی ...فقط انسان است که به تعبیر شاملو دشواری وظیفه است ....  لذا این نیز مثل همه دوره های زندگی من یا هر کس دیگر قطعه ای از یک پازل ناچیز است ...... بهر جهت من نیز این پایان نامه را به خوشی و سرمستی همه دوستانی که رنج دادم یا رنجم دادند ...شاد یا اندوهگین جدی یا شوخی گرفتند به پایان رساندم...امید که آغازی دیگر در مسیری د سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 137 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

http://bahaews.ir/news/123420/ ابرهایت پرتگاه بارانند پنجره ام آغوشت قطره قطره باران برای تماشای تو می بارند    ع-بهار .....عینک فلسفه من هر انسانی  وقتی که پای بر خوان هستی می گذارد منحصر بفرد است و تجربه ها و مشاهده های خود را دارد و جهان را از پشت عینک دودی یا سفید خود می بیند یعنی که احوال ذهنی که او دارد به درکش و خوانشش  از جهان اثر می گذارد همه بحث های فلسفه معاصر که از دکارت شروع شده است تا به امروز از همین منظر به انسان می نگرد ........هرچند فلسفه مدرسی قدیم می گفت سه چیز است که برای هر انسان متعارفی روشن و واضح می‌باشد و آدمی در آن تردیدی به خود راه نمی‌دهد، نخست آن‌که خودش هست و وجود دارد. دوم آن‌که بیرون از او چیزهایی وجود و واقعیت دارند و سوم او می‌تواند آنها را بشناسد و از آنها آگاه شود.......که  از ارسطو تا قرون وسطی ماجرا بر همین مدار چرخید و سپس انقلابی در فلسفه آغاز گشت وفلسفه مدرن گفت که ذهن انسان فقط جهان خارجی را منعکس نمی‌کند، بلکه خود در تشکیل و شناسایی آن سهم عمده‌ای دارد و این خود انسان است که داده‌های خارجی را صورت و سامان می‌بخشد وهیچ چیز هم البته سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

تورا دوست میدارم نه در قواره پرنده خوش آوازی یا آهوی خرامیده بر چمنی تو را دوست میدارم نه در قواره کارگر مردی یا آواره زنی تو را دوست میدارم چون صبوری سروی بالا بلند و دلیر ایستاده استوار بر شنزارهای داغ کویر به صفت انسانی کامل ماهشهر 22 دی ماه 95 ع-بهار سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

ظاهرا دنیا را از هر سو بنگری ویران است و کاری هم از دست هیچ کس ساخته نیست یادش بخیر روزگاری آرمانخواهان دست از جان شسته در صدد تغییر جهان برآمدند اما بعد از عمری تلاش و رنج ومصائب بسیار حالا جهان به ترامپ و لیدی های دور و برش ختم به خیر یا شرگردیده است ! نمی دانم... دوستی می پرسد راستی چرا این طور شد ...می گویم برای اینکه  ترامپ کسی ست که فساد و اضمحلال اخلاق انسانی را عریان نشان میدهد....باری به تعبیر بزرگی همه چیز در زیر این آسمان کبود در هرج و مرج کامل است ...روان بیمار ملت ها نه در آسمان ونه در دریا و نه در شکاف کوهها , روی زمین جایی نتوان یافت که آدمی در آن بماند و مرگ نتواند بر او غالب آید......بودا علیرغم پیشرفت های خیره کننده علم وتمدن بربریت بشریت معاصر غیر قابل انکار است و لذا در قوی ترین دمکراسی جهان شخصی پیروز انتخاباتی دمکراتیک می شود که با اخلاق و معیارهای انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی آن مشکل دارد و در عین حال افراد و گروههای اجتماعی بی شماری زیر علمش سینه می زنند, ..,,راستی دنیا را چه شده است که بی  باکانه به تخریب افراد و اشخاص و اقوام دست زده است آیا غیر از این سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

صبحانه خورشید در گرگ و میش سحر و سپیده در التهاب رویا و آرزو چونان یوز پلنگان دشت درپی زندگی دویدم و امیدم هیچگاه سیراب نشد اگر خورشید صبحانه من بود ماهشهر دی ماه 1395 ع-بهار جان شیفته لودویک وان بتهوون آهنگساز شهیر آلمانی را ستایشگر آزادی و اخلاق و شور انسانی در عرصه موسیقی می دانند وی با هنر وزین خود توانست متفکران بسیاری اعم از خرد گرا و رمانتیک  را به نیک اندیشی  متوجه کند.او برای آینده بشر آرزوی عدالت اجتماعی و نفی تبعیض داشت و در ذهن و ضمیرش این امید موج می زد که خرد ورزی و دانایی امکان تحقق این آرزو را فراهم کند ...ابزار او برای این سعادت بشری آفرینش سونات های موسیقی بود ودر این مسیر روح و جسمش را به خدمت گرفت بگونه ای که به آرامی از همان جوانی  تحلیل  رفت  ...ویل دورانت می نویسد بتهوون انقلابی بزرگ جهان موسیقی کسی ست که شور و اشتیاق انسانی را به عرصه موسیقی کشاند وبرای نخستین بار آدمی را به دلیل شهامتش در اندیشه اخلاقی وعشق ورزیدن به همنوع و آروزمندیش برای صلح و آزادی به عظمت رساند و راستی که جهان معاصر چقدر به این انسانهای فرهیخته که جان شیفته داشتند نیاز دارد.... سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

آنسوی قله های مشرف به قصرشیرین سربازان عراقی تردید هزاران ساله تاریخ جنگ را درسینه دارند خمپاره 120 کنار پایم فرود می آید هاج و واج در بطن کودکانه جنگ ایستاده ام ویاد عاشقانه دختران منتظر را درکنج ذهنم مرور می کنم دانشکده ادبیات شکوفه های اقاقیا کوچه دلگیر اسرار که تو بودی وعشق بود و امید اسفند 67 جبهه  مهران ع-بهار سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

دلت زخمی ست می دانم نگاهت زخمی ست می دانم دستانت زخمی ست می دانم جنگلت صحرایت کوچه باغت پرچین کبوترانت خانه ات زخمی ست می دانم سالهای بسیاری ست که زخمی بوده ای زخمی بوده ایم این جراحات از صرف افعال هم گذشته دیگرباقرقره ای در آسمانت  آهویی در بیابانت نمانده هرجای این دشت  که می نگرم زخمی ست زبان بسته ها که  کشته شدند پرنده ها تسلیم پروانه ها  رفتند از بهارهم خبری نبود تازه ما همه به نحوی زخمی روزگاریم می خواهد گرگ باشیم یا کبوتر روزی  از دیوار انقلاب بالا رفتیم از پنجره آزادی پرت شدیم تا چشم باز کردیم عبور خشک ملخ ها بود خشکسال و دروغ تا همین جای روزگار کافی ست نه راه پیش مانده نه راه پس باران چشمانت تمامی ندارند روزها و ماهها و سالهای بسیاری گفتیم این نیز بگذرد گذشت بی قدر و قیمتی بعد که جنگ شد ما جبهه بودم من و تو بی نیازاز صله وانعام بنام وطن شرح بی دلیل تعلق خاطر که ما را به جبهه کشاند برای سرباز کناریمان در حالی که  شعرمئ خواندیم ترکش توپ اورا با خود برد وتو راست ایستاده تماشا کردی دوستی را شب عملیات جا گذاشتی آنگاه در وسط بیابا سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42

سینما گران می توانند با چرخش دوربین هایشان به مشترکات انسانی ...کلیشه هایی که از ملیت ها و ادیان مختلف ساخته شده است را بشکنند و زمینه همدردی و به دنبال آن همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند.همدردی چیزی ست که ما امروز بیشتر از هر زمان به آن نیازمندیم...ازپیام اصغر فرهادی برای موفقیت در دومین اسکار میازار موری که دانه کش است سفر به این جهان حضور در وادی حیرانی ست رنجی ست که  از هیچ تاهیچ ادامه دارد اگر هم ایستادی بی خاطره و خطر به سرانجامی می رسی یا نمی رسی تفاوتی نداشت آنانکه رنج ت می دهند آنانکه زبان به دشنامت می گشایند آنانکه حوصله تفنگ و تیر دارند و پرنده را از درخت بزیر می کشند به انتهای آشیانه سکونت مرغی تا آسمان می روند روباهی را تا انتهای دالانش دنبال می کنند که بکشند انان بسیارند اینان که دغدغه حیات هیچ کس را ندارند! ومانبخشیم کسی  که جان حشره ای را گرفت..... راست گفت فردوسی پاکزاد میازار موری که دانه کش است ماهشهر پاییز80 علی ربیعی(ع-بهار) سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 137 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 17:42